سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 126
بازدید کل: 1371323
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



گیلان و مازندران

شنبه 86 مهر 28

رشت،  لاهیجان، رودسر، رامسر، چالوس و نوشهر
بابلسر، بابل، قائمشهر، فیروزکوه و تهران

بعد از یک دوره ی خانه نشینی و بی سفری
چقدر می چسبه یه سفر جانانه
اونم تو این فصل زیبا
هرچند که مسافت این سفر زیاد باشه 
و عمرش فقط 24 ساعت...

اضافه شده ... همین الان ساعت 21:03 روز یکشنبه 29/7/1384  از تنکابن

بسیاری از دوستان خیال کردند من رفتم و برگشتم در حالی که هنوز تو راهم
جاتون خالی هوا بسیار عالی ...
هرچند من بیشتر تو ماشین هستم و در حال جاده پیمایی .. ولی همین هم خیلی خوبه
هر جا رفتم و بروم بیاد دوستان وبلاگ نویس اون شهر چه بشناسم و چه نشناسم هستم
ناهار رو جاتون خالی در رستوران سجاد بین لاهیجان و لنگرود خوردیم
نماز رو در مسجدی در رودسر خوندیم... چقدر چسبید و چه مسجد با روحی بود


این هم یه عکس یادگاری از این مسجد تقدیم به رودسری های مهربان

بعد از ظهر در مراسم بزرگداشت سرلشکر خلبان شهید خلعتبری در رامسر بودیم
و حالا هم در تنکابن ... بقیه شم با خداست

 

اضافه شده ...  دوشنبه 30/7/1384 
برگشتم ... جای همه تون خالی


فلفل زینتی چالوس

این شعر خواجه ی بی بدیل شیراز که توسط محمد رضا شجریان، هنرمندانه در دستگاه شور اجرا شده است همدم تمام سفرم بود... با مصرع مصرع و کلمه کلمه اش عجین شدم...  آن هم در این جاده زیبای مه آلود که عکسش را همین زیر می بینید...

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
وز پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود


مه جانفزایی که کم کم روی جاده و ما هم فرود آمد